شاید این سوال که «طراحی داخلی چیست؟» برای شما هم پیش آمده باشد. هرچند طراحی محیط و فضاهای مطبوع برای انسان به قدمت تمدن است اما عبارت «طراحی داخلی» نسبتا جدید است. طراحی داخلی شاخهای از علم معماری یا طراحی محیطی است که فضاهای داخلی محیطهای ساخت دست بشر را مناسب هدفش طراحی و آماده میکند.
در قرن بیستم این رشته به عنوان یک تخصص و حرفه مطرح شد هرچند که این تخصص مسیر دور و درازی در تاریخ معماری و هنر دارد. برای آشنا شدن بیشتر با طراحی داخلی و طراحی دکوراسیون داخلی این مطلب را تا انتها بخوانید.
طراحی داخلی به عنوان یک تخصص

طراحی داخلی به عنوان یک تخصص هنری و فنی، نقش مهمی در شکلدهی به کیفیت فضاهای زندگی، معیشت و شغل افراد دارد. این تخصص چیزی فراتر از انتخاب رنگها و چیدمان مبلمان است. به زبانی دیگر، این رشته به بهبود کیفیت زندگی افراد از طریق ایجاد فضاهای زیبا، کاربردی و راحت میپردازد. طراحان داخلی با استفاده از دانش خود درباره اصول طراحی، مواد، نورپردازی و معماری، فضاهایی را خلق میکنند که نه تنها زیبا هستند، بلکه نیازهای عملکردی و احساسی افراد را نیز برآورده میکنند.
تخصص طراحی داخلی نیازمند درک عمیقی از نیازهای افراد و نحوه تعامل آنها با فضاست. طراحان داخلی باید بتوانند به دقت به خواستهها و نیازهای مشتریان گوش دهند، سپس با خلاقیت و تخصص خود، راهحلهایی ارائه دهند که به بهبود فضاهای داخلی منجر شود. استفاده از تکنولوژیهای نوین مانند نرمافزارهای طراحی سهبعدی نیز به طراحان کمک میکند تا ایدههای خود را به شکلی ملموس و واقعی به مشتریان نشان دهند. در نهایت، هدف خلق فضایی است که به رفاه، خلاقیت و بهرهوری افراد کمک کند و حس زیبایی و آرامش را در آنها ایجاد کند.
اکنون و در زمانه پیچیدگیهای تکنولوژیک طراحی و ساخت ساختمانهای معاصر، دیگر امکان ندارد که یک معمار و طراح به تنهایی در تمام جنبهها متخصص باشد، برای تشکیل یک تیم کارآمد نیاز است تا همه اعضای تیم دانش اولیه کافی برای انجام اهداف مشترک داشته باشند و بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. تفاوت معماری داخلی و طراحی داخلی در این است که در حالی که معمار معمولاً به طراحی کلی ساختمان توجه میکند، طراح داخلی به جنبههای دقیقتر طراحی، مسائل زیباییشناختی، عملکردی فضا، و ویژگیهای روانشناختی و فردی کاربران توجه دارد.
اگرچه این حرفه هنوز در حال توسعه است، با این حال رشته ی طراحی داخلی را میتوان در دو دسته اساسی در نظر گرفت:
- طراحی فضای مسکونی
- طراحی فضاهای غیرمسکونی.
این رشته در حال حاضر چندین حوزه تخصصی دارد. یکی از جدیدترین حوزههای این رشته «طراحی فضا» است. طراحی فضا یعنی تجزیه و تحلیل نیازهای فضا، تخصیص فضا و ارتباط متقابل عملکردها در شرکتهای تجاری.
بسیاری از شرکتهای طراحی در زمینههایی مانند طراحی هتلها، فروشگاهها، پارکها یا مراکز خرید تخصص دارند. برخی دیگر عمدتا روی پروژههای بزرگتر مثل دانشگاه یا مدرسه کار میکنند و برخی دیگر ممکن است در طراحی بیمارستانها، کلینیکها و خانههای سالمندان متخصص باشند.
بین معماری داخلی و طراحی داخلی تفاوت وجود دارد. امروزه اکثر شرکتهای بزرگ معماری بخشهای طراحی داخلی خود را تأسیس کردهاند و شرکتهای کوچکتر حداقل یک متخصص در این زمینه دارند. هیچ مرز دقیقی برای این حرفه و در واقع برای هیچیک از حرفههای طراحی وجود ندارد. برای مثال طراحی مبلمان توسط طراحان صنعتی، طراحان مبلمان و همچنین توسط معماران و طراحان داخلی انجام میشود. با اینکه اساسا مبلمان طراحی شده برای تولید انبوه توسط طراحان صنعتی یا طراحان مبلمان طراحی میشود. لیکن طراح داخلی یا معمار معمولاً قطعات خاصی را طراحی میکند که به راحتی در بازار یافت نمیشود یا نیازهای خاصی را برای یک کار خاص برآورده میکند. این نیازها ممکن است کاربردی یا زیباییشناختی باشند.
از لحاظ جنبههای کلی طراحی، توجه به این نکته مهم است که بین هنر و طراحی تمایز مهمی وجود دارد. یک طراح اساسا به حل مشکلاتی (اعم از عملکردی، زیباییشناختی یا روانی) که به او محول شده، توجه دارد اما هنرمند بیشتر به بیان ایدهها و مسائل شخص خود میپردازد. یک فضای داخلی واقعا عالی یا زیبا را میتوان یک اثر هنری نامید، اما برخی ترجیح میدهند چنین فضایی را یک “طراحی عالی” بنامند.
مولفههای زیباییشناختی طراحی داخلی ساختمان

تعریف کلی از زیبایی و امر زیبا بسیار دشوار است و در تمام تاریخ هنرمندان و فیلسوفان بارها تعریف مرسوم از زیبایی را به چالش کشیدهاند. با این حال در طول زمان معیارهایی مورد توافق قرار گرفتهاند. مهمترین معیاری که در هر طراحی باید در نظر گرفت این است که آیا این طراحی در راستای هدف و کاربرد فضا هست یا نه؟ اگر یک سالن تئاتر اکوستیک ضعیفی داشته باشد به هدف خود نرسیده است، هرچند بسیار زیبا طراحی شده باشد. با این حال اگر عملکرد را تنها معیار قرار دهیم، خود را محدود کردهایم.
همه فضاهای داخلی، بنا به تعریف، به داخل ساختمانها محدود میشوند و بنابراین رابطه بسیار ملموس با این ساختمانها دارند. بهترین فضاهای داخلی حال حاضر و گذشته، آنهایی هستند که از نظر خصوصیات و تناسب با ساختمان ارتباط درستی برقرار کردهاند. بدیهی است که اثاثیهای که برای خانهها یا کاخهای بزرگ روستایی طراحی و مقیاسبندی شده باشد، در یک آپارتمان کوچک شهری یا خانههای حومه شهر جایی ندارد. یک اثر معماری منحصربهفرد و نامتعارف مانند ترمینال خطوط هوایی ترانس ورلد شهر نیویورک (در فرودگاه بینالمللی جانافکندی) را نمیتوان با مبلمان و محصولات تجاری استاندارد بهدرستی تجهیز کرد. این ساختمان از کلیترین تا جزئیترین بخشهای پروژه توسط معمار فنلاندی الاصل Eero Saarinen ، طراحی شده است و ناظر به وضوح رابطه متقابل قوی بین بیرون و درون است و ازین روست که وحدت فضا در آن احساس میشود. یکی دیگر از فضاهای داخلی و ساختمانهای موفق، مقر بنیاد فورد در شهر نیویورک اثر کوین روشه و جان دینکلو، با طراحی داخلی وارن پلاتنر است. این طرح به خاطر فضاهای زیبای آن که به سمت فضای باغ باز میشود قابل توجه است و بدیهی است که اگر منظره این دفاتر جذاب نبود، این موفقیت به درستی تحقق نمییافت.
فضاهای داخلی در ساختمانهایی که معماری جذابی ندارند باید تلاش کنند تا کمبود کیفیت طراحی در سازه را با طراحی داخلی جبران کنند. گاهی اوقات لازم است در صورت فقدان ویژگیهای بارز معمارانه، زشتی ساختمان را نادیده گرفت و برای آن زیبایی درونی ایجاد کرد.
در زیباییشناسی دشوارترین ملاحظه تناسب است. ویژگی معماری ترمینال TWA آن را برای استفاده به عنوان یک ساختمان اداری نامناسب میکند. طراحی داخلی یک دیسکو به سختی برای یک کتابخانه تحقیقاتی مناسب است و یک کلاس درس کالج به سختی فضای مورد نظر را برای یک مهدکودک فراهم میکند.
عناصر طراحی داخلی

از میان تمام عناصر تشکیل دهنده یک فضای داخلی، تنها عنصر مهم فضا است. فضا میتواند نشاطآور یا افسردهکننده، شاد یا آرام باشد و همه اینها بستگی به استفاده طراح از عناصر مختلفی دارد که کلیت آن را تشکیل میدهند. فضا در دوران مدرن، کالایی پرهزینه است. فضای زیبای کلیسای جامع گوتیک موفقیت خود را به یمن تناسبات دست و دل بازانه و ارتفاعات بلند به دست آورده است. با توجه به افزایش هزینههای ساختوساز در سازههای معاصر، فضاها کوچکتر شده و سخاوت کمتری دارند. در این فضاها طراح مهارت بیشتری لازم دارد تا به چنین فضاهای محدودی حال و هوا یا شخصیتی خاص بدهد. از سوی دیگر، حجم زیاد فضا نیز برای یک طراحی بینقص کافی نیست، تقریباً فضایی بزرگتر از فضای داخلی ساختمان مونتاژ وسایل نقلیه در مرکز فضایی جانافکندی در فلوریدا وجود ندارد، اما تأثیر زیباییشناختی آن فضای عظیم ناچیز است. برای ایجاد تاثیر زیباییشناختی در یک فضا، نیازی نیست آن فضا بزرگ و تاریخی باشد. با کنترل درست حجم و فرم، حتی یک ساختار کوچک میتواند هیجانانگیز و زیبا شود. برای مثال فرانک لوید رایت در ایجاد توالی فضاهای زیبا در ساختمانهای مسکونی ماهر بود. ساختمان بنیاد فورد نیز در میان ساختمانهای عظیم شهر نیویورک نسبتاً کوچک است، اما تجربه آن فضا واقعا لذتبخش است.
فضا را میتوان همچون ماده خامی در نظر گرفت که به مدد ابزارهای رنگ، بافت، نور و مقیاس طراحان صیقل میخورد. عناصر طراحی با یکدیگر در پیوندی تنگاتنگند. تصور کنید فضای داخلی سنت پیتر در رم با رنگهای تند رنگآمیزی شده باشد یا تماماً سیاهرنگ یا با نورافکن بسیار شدیدی نورپردازی شده باشد که همهچیز را تحت شعاع قرار دهد، قطعا هر کدام از این کارها زیبایی و اثرگذاری فضا را تغییر میدهد و حتی آن را نابود میکند.
رنگ کیفیت نوری است که از جسم به چشم انسان منعکس میشود. وقتی نور به جسمی میتابد مقداری از آن جذب میشود و آنچه جذب نمیشود منعکس میشود. رنگ ظاهری جسم به طول موج نوری که بازتاب میکند بستگی دارد. با این حال، بیش از ویژگیهای علمی رنگ و نور، ترکیب ماهرانه رنگها، اشیا، سایهها و مهمتر از همه بافتها هستند که طراحی داخلی را برمیسازند. اگرچه رنگها و بافتها را نمیتوان در چهارچوب قوانینی سختگیرانه فهم کرد، اما بهتر است این جمله معروف معمار مدرن «میس ون در روهه» را به خاطر بسپاریم که «کمتر، بیشتر است». تالار تاج او در موسسه فناوری ایلینویز در شیکاگو، ساخته شده در سال 1956، سهل و ممتنع و سرشار از ظرایف است و کار ماهرانهاش با بافتها و مواد قابل توجه است. با این حال، پذیرش ایده «کمتر بیشتر است» به عنوان اصلی مقدس در طراحی، خطایی فاحش خواهد بود. فضا جوهر و معنای یک فضای داخلی است و اگر تنوع را از آن بگیریم ملالآور خواهد شد. فضاهای صمیمی با سقفهای کوتاه و فضاهای فراخ با سقفهای بلند در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و رفت و آمد میانشان است که به آنها معنا میدهد. اگر تمام فضاهای داخلی یک ساختمان، مثلا نشیمن، رنگ، متریال و کیفیت بافت یکسان باشند، حاصلی جز یکنواختی ندارد. انسان به تنوع و تغییر نیاز دارد.
ساخت فضا هم جنبه زیباییشناختی و هم کارکردی دارد. دهلیز کوچکی در ورودی یک ساختمان محافظی در برابر باد، باران، سرما و گرما است اما پیامی بصری را به بیننده منتقل میکند که به همان اندازه گرانبهاست. طاقچههای خوابیده در خانههای انسانهای غارنشین نه تنها نشان تمایل انسان به فضاهای کوچکتر و صمیمیتر بلکه پناهی در برابر بارندگی یا سرما بود.
بسیاری از سازههای دستساز ما از مواد طبیعی ساخته شدهاند و باید به خاطر داشت که این مواد دارای رنگها و بافتهای طبیعی هستند که معمولاً بر هر چیزی که انسان میتواند بهطور مصنوعی بسازد، برتری دارد. طراحان چیرهدست به کیفیت ذاتی و بافت همه مواد، به ویژه مواد طبیعی، عمیقا آگاهاند. برای مثال، طراح خبره، به جای استفاده از روکش براق مد روز، روکش روغنی ساده بر روی چوب را انتخاب میکند تا زیبایی و کیفیت بافت طبیعی را نشان دهد. اهمیت بافتها نه تنها برای ارائه زیبایی ظاهری بلکه به علت تاثیرشان بر حس لامسه و جذب یا بازتاب نور است. سطوح زمخت یا گچی زبر، بسته به کاربری که در فضای داخلی برای آنها در نظر گرفته شده است، ممکن است برای حس لامسه ناخوشایند و احتمالاً در فضای داخلی خطرناک باشند. بافتها میتوانند احساس ظرافتی همچون ابریشم را متبادر کنند یا تداعی غیررسمی و خشن داشته باشند.
نور، چه طبیعی و چه مصنوعی، یکی از مهمترین عناصر طراحی است، اما اگر سطوح از نظر رنگ و بافت مناسب نباشند، کنترل و تأثیر نور از بین خواهد رفت. کیفیت زیبای فضا در یک کلیسای جامع گوتیک بسیار به تنظیم نور مرتبط است. منبع نور روز، تابیده از بالا یا فیلتر شده با شیشههای رنگی، میتواند ترکیبی از نور و سایهها، طیفی از درخشش و حوضچههایی نورانی بیافریند. همین اصل را میتوان در همهی فضاهای داخلی استفاده کرد. در فضای داخلی معاصر برای نشان دادن تنوع و الگوهای متغیر نور، اغلب از نورگیر یا پنجرههای بلند استفاده میشود. نور مصنوعی به همان اندازه مهم است و باز هم، با همان ملاحظات، عامل تاثیرگذاری در آفرینش فضا به حساب میآید.
مفاهیم طراحی

مقیاس و نسبت هر فضای داخلی در نسبت با کلیت معماری آن تعیین میشود، اما عامل مهم دیگری که به ایجاد مقیاس یاری میرساند تناسب بدن انسان است. در طول اعصار، طراحان و معماران تلاش کردهاند تا نسبتهای ایدهآل ایجاد کنند. یکی از معروفترین ایدههای تناسب، قاعدهی طلایی بود که یونانیان باستان افتخار کشف آن را کسب کردند. معمار فرانسوی لوکوربوزیه تئوری نسبتی به نام «مدولار» را توسعه داد که آن نیز بر اساس مطالعه نسبتهای انسانی شکل گرفته بود. با این حال، در بهترین حالت، این قوانین صرفاً دستورالعمل هستند و هرگز نمیتوانند جایگزین چشم و قضاوت طراح شوند و منطقی است اگر پیشبینی کنیم که تلاشها برای تبدیل رایانه به جایگزینی برای حساسیت طراح، رویایی محال بیش نیست.
توضیح دادیم که نیاز به تغییر مقیاس و رابطه فضایی در محیط امری طبیعی، تاحدی زیستشناسانه و همچنین روانی است. شاید نیاز به محیط و مقیاس «شخصی» را بتوان با در نظر گرفتن چند مثال افراطی به بهترین نحو درک کرد. برای شخصی که در ارتفاع سههزار پایی در هواپیما پرواز میکند، مقیاس هر چیزی که روی زمین دیده میشود آنقدر کوچک به نظر میرسد که ارتباطش با واقعیت اشیاء را از دست میدهد. افرادی که از ارتفاع میترسند، به ندرت از منظره بیرون از هواپیما آزار میبینند، زیرا فاصله تا اجسام روی زمین از تصورات روزمره آنها از مقیاس فراتر رفته است. به روشی مشابه، واکنش فرد به مقیاس یک خانه کوچک کاملاً متفاوت از واکنش او به ساختمانی بسیار بلند است. جزئیات الگو، بافت و متریال در ساختار کوچک و در مقیاس معنادار برای انسان ضروری است. به همین ترتیب، تزیینات مجسمهسازی در بالای آسمانخراشها، امروزه پوچ به نظر میرسند.
روابط طراحی داخلی چیست؟

رابطه واقعی و آگاهانه بین هنر، معماری و طراحی دارای قدمتی طولانی است. اگرچه نقاشی دیواری در اواسط قرن بیستم تا حد زیادی نادیده گرفته شد، در گذشته نقاشیهای دیواری بزرگ نقاط کانونی برنامهریزی شده در طراحی فضاهای داخلی بودند و سبک و سیاق معماری را تعیین میکردند. به همین ترتیب، مجسمهسازی یا فرمهای مجسمهوار، بهعنوان جنبههای ثابت و دائمی ساختمانها، میتوانند مهمترین ویژگیهای طراحی باشند. شاید بهترین طراحی، طراحیای باشد که در آن تفاوت قابل مشاهدهای بین معماری و فضای داخلی وجود نداشته باشد و حتی آثار هنری به عنوان بخشی جداییناپذیر از کل گنجانده شوند.
رابطه طراحی داخلی با معماری را میتوان با ذکر یک مثال افراطی روشن کرد: صحنه نمایش. صحنه تئاتر شکلی از طراحی داخلی است، اما برخلاف تمام جنبههای دیگر آن، تلاش میکند تا جهان و فضای خاص خود را ایجاد کند که فقط به نمایش مربوط باشد و اصلاً به جهان یا حتی واقعیت ارتباطی پیدا نکند. خلق دنیایی ساختگی دقیقاً عملکرد یک صحنه است، اما در زندگی واقعی نمیتوان یک فضای داخلی خاص را از هر چیز دیگری که در اطراف آن است جدا کرد. گاهی اوقات یک طراح ممکن است سعی کند یک فضای داخلی «تئاتری» بسازد، اما نکتهای که در اینجا به شدت و به صراحت به آن اشاره میشود این است که هر فضای داخلی باید با معماری و محیط اطراف مرتبط باشد.
روابط طراحی تکتک آثار هنری (نقاشی، چاپ یا مجسمه) با فضای داخلی بیشتر از نظر مقیاس و مکان اهمیت دارد تا نظر محتوا، رنگ یا سبک. یک نقاشی بسیار قدیمی، اگر خوب باشد، در یک فضای داخلی معاصر زیبا به نظر میرسد. همانطور که مجسمهای بسیار مدرن میتواند در یک فضای داخلی مبله شده در کنار چند قطعه زیبای سنتی قرار بگیرد.
فضاهای داخلی از آنجایی که با منظره یا منظره شهری مرتبط هستند، گاهی اوقات توسط معماران اشتباه درک میشوند. یک مثال ساده میزنیم: معمولا منظره بیرون از پنجره تصویری از خانه همسایه است. اما اگر منظره بیرون زیبا باشد، باید بتوان فضای داخلی را، با طرح و جهتگیری مبلمان، طوری چیدمان کرد که بتوان از آن منظره استفاده کرد و در عین حال فضا برای سایر عملکردها نیز کارکرد خود را داشته باشد.
در بسیاری از زمینههای طراحی داخلی، حوزه گرافیک اهمیت فزایندهای پیدا میکند. در هر ساختمان عمومی یا اداری، علائم، نشانهها و شناسه اتاقها نقش بصری مهمی ایفا میکند. گرافیک معماری خوب تنها در سالهای اخیر به دلیل بزرگی و پیچیدگی سازهها مورد توجه قرار گرفتهاست. ساختمانهایی مانند فرودگاهها برای کارآمد کردن فضاها و ایجاد یکپارچگی زیباییشناختی، به طراحی گرافیک واضح و زیبا وابسته هستند. طراحان داخلی باید به طراحی منوها، دستمال سفره و جعبه کبریت در یک رستوران توجه کنند. طراحانی که با فروشگاهها یا مغازهها سروکار دارند با گرافیک کیسههای خرید، تابلوها و پوسترها سر و کار دارند.
ترکیببندی در طراحی داخلی

باید تاکید کرد که در طراحی داخلی روشها یا حالتهای ترکیببندی مختلفی امکانپذیر است. به رسمیت شناختن این واقعیت، اعمال معیارهای انتقادی معتبر را بر این ترکیببندیها دشوار میکند. چیزی که ممکن است برای یک نفر زیبا به نظر برسد، ممکن است برای دیگری زشت یا درهم و برهم جلوه کند. هر طراح و کاربری آداب و رسوم فرهنگی و سلیقه و حساسیتهای خود را در طراحی داخلی به ارمغان میآورد. بنابراین، در بحث در مورد حالتهای مختلف ترکیببندی، باید ساکنان و پیشینههای آنها، محل و مکانشان را در نظر گرفت و سپس سعی کرد ابتداییترین اصول طراحی را به عنوان دستورالعملهای کلی به کار برد.س
ترکیببندیهای رسمی و غیررسمی نسبتاً به راحتی تعریف و طبقهبندی میشوند. در واقع، در دکوراسیون داخلی منزل این تمایز بیفایده نیست. سبک های طراحی داخلی رسمی معمولاً به زندگی خانههای اعیانی یا نخبگان پولدار میآید. حال آنکه سبکهای غیررسمی معمولاً با زندگی روستایی یا اثاثیه سادهتر و ساخته دست صنعتگران محلی عجین است، جایی که آنها تجارت خود را با ابزار محدود و با استفاده از چوبهای محلی پیش میبرند. استفاده از مبلمان رسمی در فضای داخلی، قاعدتا به یک ترکیببندی رسمی منجر میشود. همینطور که تعادل و تقارن مطمئناً به ترکیببندیهای رسمی میانجامد. رسمی بودن به دوره خاصی تعلق ندارد، در واقع یک صندلی بسیار معروف معاصر، صندلی بارسلونا اثر «میس ون در روهه»، هم که یک قطعه بسیار رسمی و شیک است اگر در چیدمان اتاق غذاخوری معمولی استفاده شود ناهماهنگی ایجاد میکند.
حالتهای خاصی از ترکیببندی پیرو عملکرد فضاها و مکان و معماری شکل میگیرد. به عنوان مثال، یک فضای داخلی دنج یا خانگی معمولاً با نوعی صمیمیت در فضای داخلی مرتبط است، مانند رستورانهایی که ممکن است بخواهند «دنج» به نظر برسند. برخی از فضاهای داخلی، مانند دیسکوها، نیاز به هیجان دارند و سایر فضاهای داخلی، مانند سالنهای تشییع جنازه، به آرامش یا وقار نیاز دارند. فرد برای هر عملکرد خاص حالتهای خاصی از ترکیببندی را انتظار دارد، اما انتظارات او از پیش تحت تأثیر عوامل بیرونی بسیاری مانند پسزمینه شخصی، مکان، تداعیهای روانشناختی، و تحولات مد شکل گرفته است. به عنوان مثال تا حدود سال ۱۹۵۰، انتظار میرفت که فضای داخلی بانکها محکم، باوقار و رسمی باشد. یکی از اولین تغییرات اساسی در طراحی سنتی فضای بانکها، دفتر منهتن شرکت اعتمادسازندگان بود که توسط اسکیدمور در اوایل دهه 1950 طراحی شد. این اولین بانک “شیشهای” بود که به طور گسترده در همهجا تکثیر شد و روندی ایجاد کرد که شیوه جدیدی از ترکیببندی در معماری بانکها را پدید آورده است.
گرایشهای مد یا طراحی بر واکنش فرد نسبت به انواع گوناگون طرحها تأثیر میگذارد. فضای شلوغ معمولا طراحی ویکتوریایی قرن نوزدهم را به یاد میآورد. در اواسط دهه ۱۹۶۰ یک رویکرد جدید برای طراحی دفتر کار، که منعکس کننده رویکرد “بههم ریخته” بود، توسعه یافت. این دفترها در نگاه اول آشفته به نظر می رسند. در واقع، این فضاها بسیار کارآمدند و حتی اگر تأثیر بصری آنها احساسی از هرج و مرج را تداعی کند از لحاظ کاربرد قابل قبول تلقی میشوند. پس همانطور که در این مثال مشاهده کردیم در ابتدا و به طور سنتی، فضای داخلی اداری و تجاری بسیار منظم بود و ایده ظاهری بههم ریخته برای طراحان تنها یک تخیل بود. لیکن تاثیر و تحول مد این تخیل را تغییر داد.
سختترین حالت ترکیببندی برای تحلیل عینی، حالتی است که برخی افراد آن را «عجیب و غریب» مینامند. این احتمال وجود دارد که همه فضاهای داخلی عجیب و غریب بر اثر بروز عواملی بسیار شخصی پدید آمده باشد و نتوان آنها را به صورت منطقی در قالب تئوریک طراحی درک کرد. برای شروع، چیزی که ممکن است برای یک آمریکایی عجیب و غریب به نظر برسد، میتواند برای انسانی از فرهنگی دیگر بسیار معمولی باشد. یک فضای داخلی به سبک ژاپنی بسیار ظریف، آرام و ساده است، اما برای افراد ناآشنا چنین فضای داخلی عجیب و غریب به نظر میرسد. بدون شک همان پدیده به صورت معکوس نیز صادق است. برچسبهایی که برای این حالتهای ترکیببندی متداول شده اغلب توصیفیاند و آنها را نباید با ارزیابی عینی ارزشهای طراحی اشتباه گرفت.
در آخر
بحث «طراحی داخلی چیست؟» بسیار گسترده، پیچیده و جذاب است. این سطور را میشود ادامه داد و عناوین جدیدی مطرح کرد. برای خواندن بیشتر به وبلاگ ازنور سری بزنید و اگر طراح، معمار یا فردی خوشذوق هستید از محصولات روشنایی ما دیدن کنید. چراغهای ازنور هم کاربردی و هم خاصند و در هر طراحی داخلی منحصربهفرد جایشان خالی است.